تحلیل کسب و کار چیست؟
تحلیل کسب و کار، عنصر بسیار حیاتی در موفقیت سازمانها است. آگاهی ناکافی از الزامات صحیح و عدم داشتن دانش کافی در این زمینه، به عنوان یکی از دلایل اصلی شکست پروژهها در صنایع مختلف شناخته شده است. سازمانهایی که در تجزیه و تحلیل کسب و کار به سطح کافی نرسیدهاند، با مشکلات جدی در عملکرد مالی، اجرای استراتژیها و سایر زمینهها مواجه شدهاند و از کارآیی بسیار پایینی برخوردار بودهاند. این موضوع باعث شده است که تجزیه و تحلیل کسب و کار به یکی از موضوعات مهم و قابل توجه سازمانها تبدیل شود.
سازمانها، همانند موجودات زندهای هستند و در طول زمان، دورههای مختلفی از تکامل را طی میکنند. در هر مرحله، با مشکلاتی روبرو میشوند که ابتدا باید آنها را شناسایی، تجزیه و تحلیل کنند و به طور جامع ثبت کنند. همچنین، برای رفع نیازها و برآورده کردن الزامات ذینفعان، باید راهکارهای مؤثری را تعیین کنند. این فرآیند به طور خلاصه، فرآیند تحلیل کسب و کار در سازمان است که برای دستیابی به موفقیت و پیشرفت لازم است.
سوالاتی که سازمان ها همواره با آن ها سرکار دارند
- از چه فرصت هایی در محیط کسب و کار می توانیم استتفاده کنیم ؟
- مشکل سازمان ما در چه زمینه ای است؟
- از چه روشی استفاده کنیم تا سود سازمان به حداکثر و هزینه به حداقل برسد؟
- چگونه برای موفقیت در محیطی که دائما در حال تغییر است می توان اقدام کرد ؟
- چگونه باید ها یک محصول یا پروژه را درست شناسایی کنیم تا خروجی آن مطابق انتظارات مشتریان باشد؟
تحلیل کسب و کار یک مسیر جذاب و پر از امکانات است. در ابتدا، هدف آن این است که فرصتها و چالشهای سازمان را شناسایی کند. این فرصتها و چالشها، به عنوان نیازهای سازمان شناخته میشوند. سپس، مؤلفههای اساسی را استخراج میکند. این مؤلفههای اساسی شامل تغییر، زمینه، راهکار، ذینفعان و ارزش هستند.
بعد از استخراج این مؤلفههای ششگانه، تحلیل کسب و کار به آنالیز وضعیت فعلی و تعریف وضعیت آینده میپردازد. وضعیت فعلی، وضعیتی است که مشکلات و چالشهای سازمانی را داراست، در حالی که وضعیت آینده، وضعیتی مطلوب است که سازمان باید با ایجاد تغییرات به سوی آن حرکت کند. در این مرحله، استراتژیهای تغییر شکل میگیرند و به واقعیت پیوسته سازی میشوند.
تحلیل کسب و کار، با تمرکز بر رویکردها و برنامههای خاص، به طور جذابتر و یونیک تر میتواند ارائه شود. پس از تدوین این رویکردها و برنامهها، میتوان به مرحله اجرا و تحقق آنها پرداخت. در این مرحله، تلاش میشود راهکارهایی که توسط تحلیل کسب و کار ارائه شدهاند، در سازمان پیاده سازی شوند.
به منظور انتخاب بهترین راهکار، از بین مجموعه راهکارهایی که توسط تحلیل کسب و کار به مدیریت سازمان ارائه شده است، انتخاب صورت میگیرد. مدیریت سازمان در این مرحله، بهبودیافتهترین راهکار را انتخاب میکند.در پایان، راهکار ارائه شده و استقرار داده شده، مورد ارزیابی قرار میگیرد. این ارزیابی به منظور شناسایی موانع و مشکلات ممکن در اجرای راهکار، انجام میشود. با شناسایی این موانع و مشکلات، تلاش میشود آنها را برطرف کرده و بهبودیافتهترین نسخه راهکار را برای بهرهبرداری بیشتر سازمان ارائه کرد.
تجزیه و تحلیل کسب و کار
تحلیل کسب و کار، از طریق بهرهبرداری از دانش، مهارتها، ابزارها و تکنیکهای مختلف، به شکلی یونیک و جذاب، به موارد زیر میپردازد:
1.شناسایی نیازهای کسب و کار: با تحلیل کسب و کار، فرصتها و مشکلات موجود در سازمان شناسایی میشوند. این شناسایی به عنوان نیازهای کسب و کار شامل فرصتها برای بهرهبرداری و مسائلی که نیاز به حل دارند، صورت میگیرد.
2.تعیین راهکارهای کارآمد: با استفاده از تحلیل کسب و کار، راهکارهای کارآمد و مناسب برای تحقق نیازهای کسب و کار تعیین میشوند. این راهکارها با استفاده از دانش و ابزارهای موجود، بهبود و توسعه پیدا میکنند.
3.مستندسازی و مدیریت الزامات ذینفعان: با تحلیل کسب و کار، الزامات ذینفعان شناسایی، مستندسازی و مدیریت میشوند. این کار به منظور تحقق اهداف سازمان و تأمین رضایت ذینفعان صورت میگیرد.
4.تسهیل تولید موفق محصولات و پروژهها: تحلیل کسب و کار به سازمان کمک میکند تا تولید موفق محصولات و خدمات را تسهیل کند. با بهرهگیری از دانش و تکنیکهای موجود، فرآیند تولید و اجرای پروژهها بهبود مییابد.
تحلیل کسب و کار، کلیدی برای ایجاد و بهبود پروژهها و محصولات، حل مشکلات و شناسایی نیازهای ذینفعان است. با استفاده از دانش تجزیه و تحلیل کسب و کار، میتوان به سرعت به هدف مورد نظر دست یافت. این روش در صنایع مختلف از مالی تا IT، کاربرد دارد و باعث بهبود عملکرد و تولید موفق میشود.
صنعتی مالی:در صنعت مالی، تحلیل کسب و کار یک ابزار قدرتمند است که میتواند به ایجاد یا ارتقاء محصولات مالی، مانند صندوقهای سرمایهگذاری مشترک و صندوقهای زمین و ساختمان، کمک کند.
حوزه درمانی:در حوزه درمان، هدف اصلی ما این است که زمان انتظار بیماران از لحظه ورود تا اتمام ویزیت را به حداقل برسانیم. با استفاده از روشهای نوین تحلیل کسب و کار، تلاش میکنیم بهبودی چشمگیر در این زمینه ایجاد کنیم
ساخت و اجرا:در حوزه پروژههای عمرانی، با هدف اجرای صحیح پروژههای ساختمانی در سطح شهر یا شناسایی الزامات محیط زیست برای ساخت یک پروژه سد سازی، تحلیل کسب و کار به عنوان یک روش یونیک و جذاب به کار میرود. با استفاده از این روش، ما توانایی تعریف دقیقتر پروژهها و شناسایی نیازهای مشتریان و محیط را داریم، که به اجرای درست و بهینه پروژههای عمرانی و حفظ تعادل زیست محیطی کمک میکند.
صنعتی و تولیدی: کمتر شدن هزینههای زنجیره تأمین
اجتماعی و دولتی:در تحلیل مشکلات اجتماعی، هدف ما تعیین بهترین راهکارها برای کاهش ناهنجاریهای اجتماعی است. با استفاده از روشهای نوآورانه تحلیل کسب و کار، بهبود قابل توجهای در شناخت و حل مشکلات اجتماعی ممکن است.
صنعت IT: هدف ما در انتقال الزامات کسب و کار به توسعه دهندگان نرمافزار و الزامات سیستمهای نرمافزاری به ذینفعان و مشتریان، ایجاد درک مشترک و شفافیت درباره محصول نهایی است. با استفاده از روشهایی که تحلیل کسب و کار فراهم میکند، تواناییم یک تفاهم مشترک و واضح درباره محصولی که مشتری یا کارفرما انتظار دارد، ایجاد کنیم. این رویکرد نوآورانه و جذاب، به ما کمک میکند تا از طریق شفافیت و درک مشترک، محصول نهایی را با کیفیت بالا و مطابق با انتظارات مشتریان تولید کنیم.
فرایند تحلیل کسب و کار
فرایند کسب و کار معمولاً شامل هفت گام است که عبارتند از:
1. تعریف مشکل و فرصت: شناسایی مشکلات و فرصتهای موجود در بازار یا سازمان.
2. تحلیل بازار: بررسی بازار و تحلیل رقابت، مشتریان، و عوامل محیطی.
3. تعیین هدف: تعیین هدفهای واقعی و قابل اندازهگیری برای سازمان.
4. استراتژیگذاری: انتخاب استراتژیهای مناسب برای دستیابی به اهداف مشخص شده.
5. پیادهسازی: اجرای استراتژیها و پروژههای مرتبط با آنها.
6. کنترل و ارزیابی: بررسی عملکرد سازمان و استراتژیها، و اصلاح آنها در صورت نیاز.
7. بهبود مستمر: بهبود فرایندها و عملکرد سازمان بر اساس یادگیری و تجربههای به دست آمده.
گام اول:تعریف مشکل و فرصت
گام اول و اساسی در تحلیل کسب و کار، شناسایی نیازهای کسب و کار است، که شامل مشکلات و فرصتهایی است که کسب و کار با آنها روبرو میشود. در این گام، تحلیلگر کسب و کار باید با ذینفعان کلیدی همکاری کرده و مشکل یا فرصتی را شناسایی کند که به عنوان ورودی برای تحلیل کسب و کار عمل کند. در اینجا مهم است که به زودیت واکنش نشان ندهیم و مشکل را به عنوان مبنای اصلی قرار ندهیم. بلکه باید به دنبال ریشه مشکل بگردیم و آن را در نظر بگیریم. ممکن است پرداختن به علائم مشکل موقتاً آن را حل کند، اما ممکن است در آینده مشکل به صورت دیگری ظاهر شود. بنابراین، تحلیلگر کسب و کار باید به ریشه مشکلات تمرکز کند.
یکی از تکنیکهای مهم برای تمرکز بر ریشه مشکلات، تحلیل دلایل ریشه است که در راهنمای BABOK نیز ذکر شده است. تحلیل دلایل ریشه برای شناسایی و ارزیابی دلایل اصلی یک مسئله استفاده میشود. این تحلیل به صورت سیستماتیک بر روی مسئله یا وضعیت مورد نظر انجام میشود و بر روی ریشه مشکل به عنوان نقطه اصلی برای اصلاح تمرکز دارد.
گام دوم:تحلیل بازار
هر مشکل یا فرصت در تحلیل کسب و کار، ذینفعان خاصی را در بر دارد که باید آنها را شناسایی کرده و در گام بعد، نیازمندیهای هر یک را به صورت کامل و صحیح استخراج کنیم. نادیده گرفتن یک ذینفع خاص یا در نظر گرفتن ذینفعان اضافی، میتواند با مخاطرات و ریسکهای جدی در تحلیل کسب و کار مواجه کند. بنابراین، ذینفعان باید به صورت دقیق و کامل شناسایی شوند.
برای شناسایی دقیق ذینفعان، در راهنمای BABOK یک تکنیک وجود دارد به نام Stakeholder List, Map, or Personas یا تکنیک لیست، نقشه و ویژگیهای شخصیتی ذینفعان. این تکنیک را میتوان برای شناسایی کامل و دقیق ذینفعان استفاده کرد. با استفاده از این تکنیک، میتوانیم لیستی از ذینفعان را تهیه کنیم، نقشهای از روابط و تعاملات آنها را بسازیم و ویژگیهای شخصیتی و نیازهای ذینفعان را مشخص کنیم. این اطلاعات به ما کمک میکند تا ذینفعان را به صورت جامع و کامل شناسایی کرده و در تحلیل کسب و کار مورد استفاده قرار دهیم.
گام سوم:تعیین هدف
تعیین هدفهای واقعی و قابل اندازهگیری برای سازمان، مرحلهای بسیار حیاتی در مدیریت است که به سازمان کمک میکند تا راهبرد خود را به طور مؤثر و موثر اجرا کند. هدفها به سازمان امکان میدهند تا جهت و راهبرد خود را مشخص کرده و تلاش کنند تا به اهداف مورد نظر برسند.
هدفهای واقعی و قابل اندازهگیری به ما کمک میکنند تا تعیین کنیم که سازمان در چه مسیری قرار دارد و به چه نتایجی دست پیدا میکند. آنها باید قابل اندازهگیری باشند، به این معنی که بتوانیم پیشرفت و پیشرفت سازمان را در راستای این هدفها ارزیابی کنیم. هدفهای واقعی باید دستیافتنی باشند و در محدوده ظرفیت و منابع سازمان قرار داشته باشند.
گام چهارم : استراتژی گذاری
استراتژیگذاری یک فرآیند مهم در مدیریت است که به سازمان کمک میکند تا استراتژیهای مناسب را برای دستیابی به اهداف مشخص شده انتخاب کند. در این فرآیند، سازمان بر مبنای تجزیه و تحلیل محیط داخلی و خارجی خود، عوامل موفقیت و تهدیدها، قدرتها و ضعفهای خود، استراتژیهای مختلف را ارزیابی میکند و استراتژیهایی را انتخاب میکند که بیشترین ارزش را برای سازمان به ارمغان میآورد.
انتخاب استراتژیهای مناسب به سازمان امکان میدهد تا به بهترین شکل ممکن از منابع و قدرتهای خود استفاده کند و به اهداف خود دست یابد. استراتژیها میتوانند شامل تغییرات در محصولات یا خدمات، بازارهدایتی، توسعه بازار، تخصیص منابع بهینه، همکاری با شرکا و بسیاری از عوامل دیگر باشند. هر استراتژی باید با هدفها و شرایط خاص سازمان همخوانی داشته باشد و قابل اجرا و اندازهگیری باشد.
بنابراین، استراتژیگذاری اهمیت زیادی در مدیریت سازمانها دارد. انتخاب استراتژیهای مناسب و تدوین یک برنامه عمل قوی، به سازمان کمک میکند تا به طور هوشمندانه و مؤثر به اهداف مشخص خود دست یابد و رقابتپذیری خود را افزایش دهد. استراتژیگذاری به سازمان امکان میدهد تا به تغییرات محیطی و نیازهای بازار پاسخ دهد و در مسیر رشد و توسعه پایدار حرکت کند.
گام پنجم: پیاده سازی
پیادهسازی استراتژیها و پروژههای مرتبط با آنها، مرحلهای بسیار حیاتی در مدیریت است که به سازمان کمک میکند تا استراتژیهای انتخاب شده را به عمل بیاورد و به دستیابی به اهداف مشخص خود برسد. در این مرحله، استراتژیها به صورت عملی و قابل اجرا تبدیل میشوند و پروژههای مرتبط با آنها شروع و پیشبرد مییابند.پیادهسازی استراتژیها و پروژههای مرتبط با آنها شامل فعالیتهای مختلفی است. این فعالیتها شامل تخصیص منابع، تعیین مسئولیتها، برنامهریزی زمانی، تعیین معیارهای اندازهگیری عملکرد، هماهنگی بین اعضای سازمان، ارزیابی و پیگیری پیشرفت پروژهها و استراتژیها میشود. در این مرحله، ممکن است نیاز به ایجاد تغییرات سازمانی، تجهیزات فنی، آموزش و توسعه نیروی انسانی و سایر اقدامات مورد نیاز برای اجرای استراتژیها و پروژهها وجود داشته باشد.
هدف اصلی پیادهسازی استراتژیها و پروژههای مرتبط با آنها، اجرای مؤثر و موفقیتآمیز استراتژیهای انتخاب شده است. این مرحله به سازمان امکان میدهد تا استراتژیها را در عمل پیاده کند و به دستیابی به اهداف خود نزدیک شود. در طول این فرآیند، ممکن است نیاز به تعامل و همکاری بین اعضای سازمان، انجام تغییرات مورد نیاز و پیشرفت مستمر باشد.
بنابراین، پیادهسازی استراتژیها و پروژههای مرتبط با آنها اهمیت زیادی در مدیریت سازمانها دارد. این مرحله به سازمان امکان میدهد تا استراتژیهای خود را به عمل بیاورد و به دستیابی به اهداف مشخص خود پیش برود. پیادهسازی موفق استراتژیها و پروژهها به سازمان کمک میکند تا رشد و توسعه پایدار داشته باشد و رقابتپذیری خود را افزایش دهد.
گام ششم:کنترل و ارزیابی
کنترل و ارزیابی یک فرآیند مهم در مدیریت است که به سازمان کمک میکند تا عملکرد خود را پیگیری کند، پیشرفت را اندازهگیری کند و از تطابق با استراتژیها و اهداف تضمین کند. این فرآیند شامل ارزیابی عملکرد سازمان، بررسی نتایج، تحلیل دادهها و اعمال تصمیمات کنترلی است.
هدف اصلی کنترل و ارزیابی، اطمینان حاصل کردن از اینکه سازمان در مسیر صحیح قرار دارد و به دستیابی به اهداف خود نزدیک میشود است. در این فرآیند، اطلاعات و دادههای مربوط به عملکرد سازمان جمعآوری میشوند و با استفاده از معیارها و شاخصهای مناسب، ارزیابی میشوند. این معیارها میتوانند شامل عملکرد مالی، رضایت مشتریان، بهرهوری سازمانی و سایر عوامل مرتبط با عملکرد سازمان باشند. با تحلیل دادهها و نتایج ارزیابی، مشکلات و نقاط ضعف شناسایی میشوند و تصمیمات کنترلی برای بهبود عملکرد سازمان اتخاذ میشود.
در فرآیند کنترل و ارزیابی، نقاط قوت و ضعف سازمان شناسایی میشوند و اقدامات مناسبی برای بهبود و تقویت نقاط ضعف و بهرهبرداری از نقاط قوت اتخاذ میشود. این فرآیند نیز به سازمان امکان میدهد تا به تغییرات محیطی و شرایط بازار پاسخ دهد و استراتژیها و پروژههای خود را بهبود بخشد.به طور خلاصه، کنترل و ارزیابی در مدیریت سازمانها اهمیت زیادی دارد. این فرآیند به سازمان کمک میکند تا به دستیابی به اهداف خود نزدیک شود، عملکرد خود را بهبود دهد و ریسکها را کاهش دهد. با استفاده از اطلاعات و دادههای ارزیابی، سازمان میتواند تصمیمات کنترلی مناسبی را اتخاذ کند و بهبود پایداری را در سازمان ایجاد کند.
گام هفتم: بهبود مستمر
گام هفتم در فرآیند تحلیلگر کسب و کار، بهبود مستمر است. در این مرحله، تحلیلگر کسب و کار تلاش میکند تا ارزیابیها و تجزیه و تحلیلهای انجام شده را بررسی کرده و اقداماتی را برای بهبود فرآیندها، روشها و راهکارها پیشنهاد دهد.
مفهوم بهبود مستمر بر این اساس است که هیچ فرآیند یا راهکاری کامل نیست و همواره امکان بهبود وجود دارد. تحلیلگر کسب و کار با بررسی عملکرد راهکارها و تجزیه و تحلیل نتایج حاصل، میتواند نقاط قوت و ضعف موجود را شناسایی کند و اقداماتی را برای بهبود نقاط ضعف و استفاده بهینه از نقاط قوت پیشنهاد دهد.
در این مرحله، تحلیلگر کسب و کار ممکن است از ابزارها و تکنیکهای مختلفی استفاده کند. برای مثال، میتواند از مدلهای بهبود فرآیند مانند PDCA (Plan-Do-Check-Act) استفاده کند. این مدل یک فرآیند چرخهای است که شامل مراحل برنامهریزی، اجرا، بررسی و اقدام میشود و بهبود مستمر را تضمین میکند.
علاوه بر این، تحلیلگر کسب و کار میتواند در این مرحله با مشارکت فرآیندی دیگران مانند اعضای تیم پیادهسازی، مدیران و ذینفعان مختلف همکاری کند. با بررسی نظرات و بازخوردهای آنها، میتواند به یافتن راهکارهای بهتر و بهبودهای ممکن در فرآیند کمک کند.
بهبود مستمر در فرآیند تحلیلگر کسب و کار اهمیت بسیاری دارد، زیرا باعث افزایش کیفیت و کارایی فرآیندها، بهبود عملکرد سازمان و ایجاد ارزش بیشتر برای ذینفعان میشود. همچنین، این روند به سازمان کمک میکند تا با تغییرات محیطی و نیازهای متغیر بازار، سازگاری داشته باشد و رقابتپذیری خود را حفظ کند.
نتیجه گیری:
تحلیل کسب و کار حوزهای جدید در دنیا محسوب میشود که برای رسیدن به نقطهی عطف در این حوزه نیاز به داشتن آموزش حرفهای و منحصربهفرد میباشد تا بتوان در این حوزه به حد مطلوبی رشد کرد.
آکادمی تحلیل کسب و کار با توجه به رسالت خود برمبنای برگزاری جلسات مشاورهای و برگزاری دورههای آموزشی حرفهای تحلیل کسب و کار بخشی از نیاز کشور برای رساندن متخصصان این حوزه به نقطهی مطلوبی مرتفع میسازد.